مصاحبه مسعود بیگدلی با مجله کیش ایر
راز های زیبای بازلی
این یک داستان زیبا و شنیدنی است؛ حکایت موفقیت از مسیر عشق،علم و عزم، قصه یک خانواده چند صد نفره که کوشیده اند تصویر کالای ایرانی را از جنس ضعیف و قیمت ارزان، به کیفیت ممتاز و قیمت معقول تغییر بدهند.
داستان یک برند فاخر داخلی که ثروتمندترین خواننده ترکیه، داوطلبانه و مشتاقانه جذب تولیداتش شد. برای این شماره از باشگاه مدیران، سراغبازخوانی موفقیت «بازلی» رفته ایم؛ نشان معتبر عرصه پوشاک که تمام و کمال پای تحقق شعارش ایستاده؛ برازندگی، کیفیت و زیبایی.
برند برازنده
بازلی، یکی از خوشنام ترین برندهای تولیدی در داخل کشور است؛ نام و نشانی ارزنده در صنعت پوشاک که طی حدود یک دهه فعالیت، به خوبی توانسته جای خودش را پیدا کند و به اعتبار و مقبولیت برسد. شگفتی، جایی کامل می شود که بدانیم پشت این برند، یک جوان خوشفکر ایستاده؛ مرد 33 ساله ای که روی خاک شکستش
در نوجوانی، کاخی چنین برازنده ساخت، یک ایرانی موفق و وطن دوست که می گوید دور از این ملک و میهن حالش خوش نیست و گاهی حتی دلش برای هوای آلوده تهران هم تنگ می شود!
مصاحبه کیش ایر با مسعود بیگدلی را بخوانید.
– بیوگرافی؟
مسعود بیگدلی، مدیرعامل، مالک، بانی و طراح برند بازلی هستم. متولد 1369 در تهران و اصالتا اهل آذربایجان هستم.
ناکامی نوجوانی و عزمی که جزم شد
من از کودکی با این حوزه آشنایی داشتم، چون پدرم هم در گذشته در صنعت پوشاک فعالیت می کرد. البته داستان ورودم به این حوزه پس از یک به اصطلاح ناکامی در دوران نوجوانی شروع شد.
آن زمان من ورزش والیبال را انتخاب کرده بودم و در این رشته فعال بودم. موضوع برایم جدی بود و به شکل حرفه ای تمرین می کردم. اما در ماجرای انتخاب بازیکنان برای اردوها، مربیان افراد دومتری را ترجیح دادند و ما 182، 183 سانتی متری ها در لیست قرار نگرفتیم. حتی بعدتر به من پیشنهاد دادند که به عنوان لیبرو ادامه دهم، اما این پست را دوست نداشتم. این مساله در دوره نوجوانی برای من به نوعی شکست محسوب می شد و به منزله محقق نشدن انتخابی بود که برای خودم انجام داده بودم. به همین دلیل تصمیم گرفتم وارد صنعت پوشاک شوم، سن و سال زیادی هم نداشتم و پدرم هم مخالف این کار بود. با این حال من این حوزه را دوست داشتم. البته پدر من در لاین اکونومی و پوشاک خانواده فعالیت می کرد و بعد از مدتی با یک ورشکستگی نسبی مواجه شد. او ترجیح داد به طور کلی این فعالیت را تعطیل و شغل دیگری را انتخاب کند، اما من تصمیم گرفتم در یک زمینه متفاوت کارم را شروع کنم و به این ترتیب فعالیت رسمی من از اواخر سال 2011 میلادی شروع شد.
جادوی علاقه و اعتماد
ابتدا بحث بازلی مطرح نبود و فعالیت های جسته و گریخته در تولید تی شرت داشتیم. بعد از مدتی سفری به استانبول داشتم و با چند کارخانه دار آشنا شدم. آنها متوجه علاقه من حوزه پوشاک شدند. یک دفتر کوچک در خیابان منوچهری اجاره کردیم و برای برخی برندها لباس تولید می کردیم. یعنی سفارش کار در تهران می گرفتیم، در استانبول تولید می شد و لباس نهایی را اینجا تحویل می دادیم. در حقیقت سرمایه گذاری بزرگی هم انجام ندادیم و پایه کار ما را اعتماد و علاقه ای که ما نشان دادیم تشکیل داد.
تولد بازلی
تقریبا سال 2013، 2014 بود. یکی از دوستانم که با او فعالیت تولید لباس در استانبول داشتیم، پیشنهاد داد برند خودم را راه اندازی کنم. تا آن زمان به این موضوع فکر نکرده بودم و این پیشنهاد یک جرقه در ذهن من بود. انتخاب اسم بازلی هم خیلی اتفاقی رقم خورد. در جلسه ای صبحانه می خوردیم و جمعی از دوستان ما که در آنجا حضور داشتند گفتند که در بازدید از یک نمایشگاه در ایتالیا، نام بازلی را دیده اند. به نظرم اسم قشنگی بود و خیلی اتفاقی تصمیم گرفتم که برندم به همین نام باشد.
آنچه از برندهای معروف آموختم
یکی از موضوعاتی که طی این سال ها به آن پی بردم و حتی دیگران هم به آن اذعان داشتند، این بود که در بحث سلیقه و دیزاین، من نظرات به مراتب بهتری نسبت به دیگران داشتم و کار را به شکل مطلوب تری انجام می دادم. در آن کارخانه استانبول، برند ماسیمودوتی، گروه بیمن، برند واکو و… کار تولید می کردند. به عبارتی این کار را «ریتیلر» می گویند که به شکل پیمانکاری فعالیت می کنند؛ یعنی تمام متریال مورد نیاز برای
تولید لباس را خریداری می کنند و آنها را به شکل پیمانی به کارخانه ای می دهند که محصول نهایی را آماده کند. در حقیقت سفارش دهنده همه مراحل از خرید تا طراحی، قالب و تولید نهایی را انجام می دهد، اما به نوعی تولید نهایی برون سپاری می شود. دلیلش هم این است که تقریبا صفر تا 100 پوشاک مورد میاز رنج سنی بین 30 تا 50 سال را پوشش می دهیم؛ از کت و شلوار، کاپشن چرم و نرمال، کمربند، چمدان، کفش و… اگر قرار باشد ریتیلر این محصولات را خودش تولید کند، باید چندین کارخانه داشته باشد. من این موارد را از همان برندهای معروف یاد گرفتم و همان سیستم را به داخل کشور آوردم. بعد از مدتی هم که واردات ممنوع شد، دیگر تولید در خارج از کشور را نداشتیم. به همین دلیل با کارخانه های داخلی شروع کردیم و تصورم این است که برکت بیشتری هم داشته. من برای همه برندهایی که در کشور فعالیت دارند و قدمت بالایی دارند، احترام زیادی قائل هستم. برخی از آنها حدود 5 دهه قدمت دارند و ماندن در این حوزه و دوام آوردن آنها بسیار قابل احترام است. البته به نظر خودم در بحث برندی که اکنون دارم، تقریبا رقابتی نیست. البته ما محصولاتی مثل عطر و ساعت را تولید نکردیم، چون معتقدم اینها باید برندهای تخصصی خودشان را داشته باشند.
چتری برای صدها خانواده
اعضای بازلی چیزی حدود 250 تا 260 نفر به شکل مستقیم هستند؛ شامل همه اعضای فروشگاهی، پشتیبانی، فروش اینترنتی، مالی، تحویل و ارسال و… اما به شکل غیرمستقیم هم ما منابع انسانی داریم. ما واردات پارچه و متریال را انجام می دهیم و برای تولید نهایی با یک کارخانه قرارداد موقت می بندیم که ممکن است 500 تا 700 نیروی انسانی داشته باشد. آنها سه ماه تولیدات ما را انجام می دهند و هزینه فعالیت آنها را طی این مدت ما پرداخت می کنیم. گاهی این عدد طی یک قرارداد چند ماهه به 2، 3 هزار نفر هم می رسد.
همه چیز بر مدار دوستی
کار ما دوستانه آغاز شد و جو اولیه ما برپایه دوستی بود. همین حالا هم بسیاری از اعضای برند، مرا با نام کوچک صدا می کنند. احترام مدیر و همکار به جا، اما چیزی به نام رییس و مرئوس نداریم.
دور از ایران حالم خوش نیست
شرایط خانوادگی من به گونه ای بود که بتوانم به راحتی به یکی از کشورهای توسعه یافته مهاجرت کنم، اما هیچ زمانی دوست نداشتم از ایران بروم. همین حالا هم زمانی که سفر می کنم و یک بازه زمانی دو، سه هفته ای از ایران دور می شوم، حالم خوش نیست و دلم می خواهد زودتر برگردم. این که داخل کشور کارهایی را انجام دهم حس بهتری به من می دهد. دلم نمی خواهد حرف های شعاری بزنم، اما واقعا حتی آب وهوای آلوده تهران در برخی روزها را هم دوست دارم. من حتی از مهاجرت دوستانم حس بدی دارم، چون می دانم که ظرفیت ساخت و تولید در ایران، با بازاری بکرتر همچنان وجود دارد، اما رقابت در کشورهای دیگر سخت است. من بارها دیده ام که برخی از آنها حاضر به انجام یک کار در کشور خودمان نیستند، اما همان را در کشور دیگر با درجاتی پایین تر قبول می کنند.
بزرگترین تهدید بازلی
مهم ترین تهدید به هم خوردن بحث امنیت روانی جامعه است. در شغل ما افراد باید حس خوب آرامش داشته باشند که خرید کنند. جریان زندگی باید وجود داشته باشد که افراد تمایل به خرید داشته باشند. برخی موارد که جو جامعه ملتهب می شود، بازار را متوقف می کند. طی چند سال اخیر، حوادث اجتماعی و جنگ های منطقه آسیب هایی را برای ما هم به همراه داشت، چون هزینه های ما ثابت می مانند، اما فروش افت می کند. این اتفاق را در پاندمی کرونا هم داشتیم که فروش ما کاهش پیدا کرد.
16 شعبه در سراسر ایران
در حال حاضر با احتساب 2 شعبه که در حال افتتاح هستند، 16 مرکز فروش داریم. بهزودی این دو شعبه جدید در اهواز و مشهد افتتاح خواهد شد.
مشتریان خاص
ما تلاش کردیم، کیفیت محصولات مان به نسبت قیمتی که دارد، معقولانه باشد. قیمت یک مساله نسبی است؛ به این معنا که برای برخی کالاها مثلا پرداخت رقم 10میلیون تومان کاملا ارزنده محسوب می شود، اما همین مبلغ برای محصولی دیگر می تواند بسیار گران باشد. البته برند بازلی عمدتا برای طبقه مرفه جامعه است و عمده مشتریان ما هم خاص هستند. یعنی کسانی هستند که در مسافرت ها می توانند برندهای خارجی خریداری کنند، اما ترجیح می دهند برند ما استفاده کنند.
بر تن ثروتمندترین خواننده ترکیه درباره مطرح شدن برند بازلی در خارج از کشور، اتفاقی رخ داد که تقریبا ما هیچ نقشی در ایجاد آن نداشتیم. امراه اردوگان، خواننده ترک توسط یکی از دوستانش با صفحه ما آشنا شد و کارهای ما را دید. او تمایل داشت که چند نمونه از کارهای ما را از نزدیک ببیند. امراه تقریبا ثروتمندترین خواننده ترکیه است، به همین دلیل اصلا بحث اسپانسرینگ و دریافت یک هزینه از ما برای تبلیغات برند مطرح نبود. او بعد از 14 سال قرار بود کنسرت برگزار کند و در اجرای 15 کنسرت جدیدش تنها از برند بازلی استفاده کرد.
پیشنهادهای خارجی
چند پیشنهاد در باره تاسیس شعبه در خارج از کشور داشتیم. در بحبوحه اختلافاتی که بین آذربایجان و ارمنستان ایجاد شد، چند مرکز خرید از ارمنستان به ما پیشنهاد دادند. آن زمان مردم این کشور تمایلی
به برندهای ترک نداشتند و ابراز علاقه کردند که ما جایگزین آنها شویم. از امارات هم چند پیشنهاد داشتیم. هنوز به شکل جدی به این حوزه ورود نکردیم، چون تمایل داریم که سواد ما در این حوزه کامل شود. در سیستم ما اعضا سنین پایینی دارند و بهتر است که زمان بگذرد و آنها در حوزه صادرات به بلوغ سازمانی برسند.
هر چه لایق تر، بالاتر
همیشه اعتقاد من این بوده که دولت یا حاکمیت نباید از برند با بخش خصوصی حمایت ویژه ای داشته باشد. آنها مسئول این هستند که شرایط نرمال و باثبات در کشور ایجاد کنند. در این شرایط آن برندهایی که لیاقت و توانایی بیشتری دارند، در عرصه بازار و رقابت موفق تر خواهند شد.
آماده رقابت با برندهای بین المللی
مخالفتی با ورود برندهای بین المللی به بازار ایران ندارم. سیاستی که در ترکیه پیگیری شده این است که برندهای خارجی با تعرفه ای متفاوت محصولات شان را وارد و عرضه می کنند. این مساله هم یک نوع رقابت است و باعث افزایش کیفیت در بازار مصرف می شود.
کار بی کیفیت ممنوع!
درباره طراحی و تامین پوشاک کاروان های ورزشی ایران در مسابقات بین المللی، ما چندین جلسه داشتیم. به ما مراجعه می کردند و می خواستند که در یک زمان کوتاه سفارش آنها را تحویل دهیم. معتقدم که اگر قرار است یک کار درست انجام شود، باید بازه زمانی 7، 8 ماهه در وجود داشته باشد تا به خوبی بتوان طرحی ایده آل از نماد و هویت ایرانی طراحی کرد. باید ظرافت و خلاقیت هم در این مساله وجود داشته باشد که بیننده از مشاهده آن لذت ببرد. ما در این شرایط که بارها هم پیش آمده به این نتیجه رسیدیم که اگر سفارش را قبول نکنیم، بهتر از این است که یک کار بی کیفیت را تحویل بدهیم. چون دقیقا یک تبلیغ منفی برای برند ما هم می شود.
تغییر تعریف کالای ایرانی
همین که ما بتوانیم تعریف کالای ایرانی که باید صرفا ارزان و بی کیفیت باشد را عوض کنیم، بهترین اتفاق است. همیشه دوست داشتم این ذهنیت را تغییر دهم. در گذشته بسیاری از فروشنده ها به مشتریان شان اعلام می کردند که یک محصول برای کشوری خاص است و این بیان برچسبی برای خوب بودن محصول بود، اما صرف این که یک محصول کجا تولید شده، دلیل خوب بودن آن نیست. هر محصولی با یک ذهنیت ساخته می شود و این مهم ترین ویژگی یک محصول است. ذهنیت ما در بازلی کیفیت بالای محصول از متریال تا تولید نهایی است.
این «خانواده» شکست نمی خورد
چندین مرتبه این اتفاق رخ داد که احساس شکست کردیم. یک بار زمانی که برای برندها تولید می کردیم، سیستم ما با یک ورشکستگی مواجه شد. داستان هم اینگونه بود که ما در ترکیه اعتبار داشتیم و در ایران از مشتری ها چک گرفته بودیم. دلار در حال افزایش قیمت بود و چک ها به مبلغ ریال هر روز بی ارزش تر می شدند. به همین دلیلvدیگر جوابگوی بدهی ما نبودند، اما در نهایت کار گروهی ما را نجات داد. اعضای بازلی عین خانواده کنار هم کار کردند. کسانی که به مجموعه ما ورود می کنند، دقیقا این موضوع را متوجه می شوند که تفاوتی با سایر برندهای دارند. همین حس تعلق باعث نجات ما شد. یک بار دیگر هم در پاندمی کرونا با این مساله مواجه شدیم که فروش متوقف شده بود و هزینه های ما جریان داشت.
وقتی خانه ام را فروختم…
در نهایت من بسیار قدردان خانواده خودم هستم. همیشه من را حمایت کردم. یادم می آید سال ها پیش برای یک پروژه یک واحد آپارتمان را در تهران فروختم و پولش را در برای راه اندازی یک ژورنال اروپایی در استانبول سرمایه گذاری کردم. همان زمان یکی از اقوام می گفت که این کار دیوانگی است، اما من کارم را با عشق و هدف شروع کردم.